این مدته با آدم های متفاوتی معاشرت داشتم و به طبع روی اخلاقمم تاثیر گذاشته. مثلا این مدته با آدم هایی رو به رو بودم که بیشتر محبتشون رو به هم ابراز می کردن. امروز از تغییر حالت خودم متعجب و خوشحال شدم .یه جمعی بود . صاحب مجلس دونه دونه به نشانه ی تشکر از دور (!) دست میداد با افراد. به من که رسید به شکل غیر منتظره ای دستام رو از دو طرف باز کردم و مهربانانه و محکم بغلش کردم.دیگه این طوری که شد یکی پرسید یعنی ما هم باید بغل کنیم ؟ هیچی دیگه همون ها که دست داده بودن دونه دونه از نو صاحب مجلس رو بغل کردن , ...ادامه مطلب
خوب اون هایی که من رو می شناختن میدونستن من آدم بی اندازه صریح و رکی هستم . هر قدر هم که حدود احترام رو رعایت می کردم بازم این رک بودنم خیلی زهر داشت و شنیدن خیلی حرف ها از زبون من برای خیلی ها گرون ت, ...ادامه مطلب
یه وقت ها آدم عمیقا حس می کنه شرایط اونی نیست که باید باشه ولی اون زمان هیچ حضور ذهن و راه تغییر تو ذهنش نیست . یکی دو هفته ای درگیری با موهام پیدا کرده بودم , کلیپس مدام در مرحله ی بود و نبود به سر می برد , کش می بستم سر میخورد میو, ...ادامه مطلب
امشب بعد از ماه ها یه مانتویی رو پوشیدم که یه زمانی خیلی دوستش داشتم , امشب وقتی پوشیدمش نه تنها حس خوبی نسبت بهش نداشتم بلکه فهمیدم چقدر الان ازش بدم میاد ! و تصمیم گرفتم از کمد لباس هان حذفش کنم .حالا تغییر سلیقه برای لباس یه مثال پیش پا افتاوه اس بعد حساب کردم که در روز چقدر این اتفاق به شکل هابرای هر کدوم از ما میفته ؟؟؟اینکه می بینیمچقدر تغییر کردیم و چقدر گذشتمون برامونغریبه اس , این که با ادمی رو به رومیشیم که یه روز بهش حس عمیقی داشتیم و امروز بی تفاوت از کنارش رد میشیم , اینکه یه روز از یه نفر خوشمون نمیومده وبه مرور شده جزو دوستانمون ,اینکه می بینیم جداشدیم از افکار و عادت و سلیقه گذ,تغییر,تدریجی ...ادامه مطلب