این داستان :تغییرات

ساخت وبلاگ
خوب اون هایی که من رو می شناختن میدونستن من آدم بی اندازه صریح و رکی هستم . هر قدر هم که حدود احترام رو رعایت می کردم بازم این رک بودنم خیلی زهر داشت و شنیدن خیلی حرف ها از زبون من برای خیلی ها گرون تموم میشد !

اما این روزها خیلی می تونم خودسانسوری کنم در مورد حرف هام :)) حالا که فکر می کنم می بینم محیط کار باعث شد خیلی بیشتر ملاحظه ی سن و سال و شرایط یه سری ادم ها رو بکنم .  اینم اثر محیط :) 

 

+ دکتر اطفالمون بی اندازه زیرک ِ . من خیلی تلاش می کنم فاصلم رو ازش زیاد نگه دارم و زیاد باهاش رو به رو نشم و وقتی هم رو در رو میشم زیاد باهاش هم صحبت نشم مگر اورژانسی . امروز (سه شنبه 2 بهمن) 36 بود ! همیشه بعد از من میره خونشون ! خیلی تابلو اخر سر وقتی میدونه من میخوام بیام ازش خداحافظی نمی کنم و میرم ! 

خاصیت جالبی که این بشر داره میشه گفت تحلیل گر بودن و کاریزماتیک بودنشه . کم صحبت می کنه و به ظاهر ادم کم توجهی به محیط ولی در حقیقت خیلی تیز ِ به ریزترین مسائل توجه می کنه .در واقع دقتش به اطراف و مسائل بیشتر از حرف هاشه . امروز بهم میگفت من میخوام تا 90 بیام ! ازم پرسید به نظرش فرقی کردم ؟ گفتم خیلی ! جدی پرسید چطور ؟و تهش گفت جالبه دقتم . 

نمیدونم چرا هر وقت منو صدا میزنه میترسم نزدیکش بشم ! چند وقت پیش منو صدا کرده راجع به خوراک خاصی که اکثرا مورد پسند نسل جدید نیست پرسید! 

در کل حس مبهم و مرموزی دارم نسبت بهش !

 

+ دلم برای پسرک دروازه بان تنگ شده ! اواخر دی ماه یه روز که خیلی شلوغ بود و دلم می خواست جیغ بکشم دیدمش ! اومده بود یه سر به رییس بزنه ! بازم همون نگاه و لبخند پر از انرژی مثبت . 

+ تا حالا دیدم و شنیدم رییس با دو نفر مصاحبه کرده . کاش به شخصی با شرایط مورد نظرش برسه دیروز حس کردم خیلی اشفته اس , طبق معمول ما راجع به هیچی با هم صحبت نمی کنیم جز مریض ها ولی خب حس می کردم اشفتگیش واسه همین مساله رفتن یه نیرو و جایگزین کردنشه . 

 

همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...
ما را در سایت همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 107 تاريخ : سه شنبه 9 بهمن 1397 ساعت: 18:49