یه دوره ای بود تو زندگیم بود که به تمام معنا نابود میشدم از شدت خستگی جسمی و فشار کارهام , برای یک دقیقه خواب دلم پر می کشید و آرزوم بود ....یه خستگی معمولی منظورم نیست یه مدل خیلی عجیب و غریب مد نظرمه . من که سخت خوابم میبره , اون دوران وقتی شب ها (شب که چه عرض کنم نصفه شب) سرم رو میذاشتم رو بالشت , درجا بیهوش میشدم و صبح با کلی خمیازه بیدار میشدم تا شب مشغول کارهام بودم و دوره این چرخه تکرار م,دلتنگی ...ادامه مطلب