ماجرای هم سفری های درون شهری ...

ساخت وبلاگ
من از استفاده کننده های پر و پا قرص وسیله نقلیه ی عمومی ام . 

این بین هم اتفاقای جالب و بعضا عجیب تا اتفاقات اعصاب خرد کن  زیاد دیدم از ملت عزیز :)) 

1- یه بار داشتم با دوستم که کنار دستم نشسته بود صحبت می کردم بعد یه خانم میانسال که صندلی جلو نشسته بود جواب میداد به ما !در صورتی که مخاطب صحبت های ما نبود ! :)) 

2_ دیروز ! مسیر من یه مسیر 20 دقیقه ای بود . منم عادت دارم از مطالب درسیم خلاصه برداری کنم و مرور این خلاصه ها از واجباته قبل امتحانه که تو مسیر انجام میشه معمولا .  نشستم رو صندلی یه خانم جوان  کنار من سمت شیشه نشسته بود دهن منو اسفالت کرد از بس تو فاصله ی 10 دقیقه ای که سوار اتوبوس بود هِی به این و اون زنگ زد و بلند بلند حرف زد اونم صحبت های غیر لازم مشخص بوداز این ادم هایی هست که عادت داره همه رو در جریان روتین ترین و بی اهمیت ترین کارای خودش قرار بده !!  خیلی قشنگ به استفاده از وقت سوخته اعتقاد داشت اونم با تو فرقون ریختن مخ دیگران :)) 

 

3_حالا امروز تواتوبوس ... یه دختر نشسته بود صندلی جلویی , هر دومون سمت شیشه نشسته بودیم و افتاب بود . اومدم پرده رو بکشم دیدم نفر جلویی خودش رو چسبونده به شیشه جوری که پرده یک میلی متر هم تکون نخوره ... فکر کردم اتفاقی اینجوری شده ! یکم تقلا کردم دیدم نه ,نمیشه . به محض این که متوجه شد دستم رو از پرده برداشتم با حالت عصبی پرده رو کشید جلوتر جوری که جلوش چین خورد زیاد ... بعد بیشتر خودش رو چسوند به شیشه مثل دختر پسرایی که  دوست هستن و دخترا در انظار عمومی فرو میرن تو بغل دوست پسرشون  ,در همین حدچسبیده بود به شیشه یه وقت فرار نکنه :)))) 

همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...
ما را در سایت همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 128 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 17:44