زندگی اونقدر جذاب نیست که ارزش زندگی کردن و زنده موندن داشته باشه ... هرجای دنیا که باشی , هر جنسیتی که داشته باشی , هر موقعیتی که داشته باشی بازم به نظرم زندگی پست تر از چیزیه که بشه خوشحال بود از زنده موندن بشه مادر و پدر رو بخشید واسه به دنیا اوردنمون واسه خون دل هایی که واسه ی ما خوردن ....
بعده ها که این پست رو میخونم احتمالا یادم نمیاد چرا امروز چرااین لحظه این پست رو نوشتم بین گلوله های تموم نشدنی اشک ... نمیتونم این ناراحتی و حال فعلی رو به نقطه ی خاصی ربط بدم , احتمالا برایندی هست از تغییرات سینوسی , فشار روانی و بد خوابی و به هم خوردن خواب شدید این مدتم در کنار ترس هایی که سال هاست دارن منو میخورن ,ترس های کاری و ...
چون می گذرد غمی نیست !
بعدا نوشت : حالم بهتره ...
همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 106