فلان فلان شده ها :/

امروز روز ششمی هست که دارم حرص میخورم بابت اتفاقی که کنترلش دست من نیست و نهایت میتونم بهشون تو دلم فحش بدم که دارن کاری میکنن که زحمات و تلاش منو به باد میدن . 

صد البته که این حرص خوردن من هیچ فایده ای نداره . فعلا که شرایط تغییری چشمگیری نکرده و ظاهرا باید دو سه روز دیگه هم حرص کثیر تناول کنم ببینم چی میشه ://// 

گاهی انگار نمیخواد که بشه , به هر دری هم که بزنیم به نتیجه نمی رسیم باید دست بذاریم زیر چونه منتظر گذر زمان بمونیم , شاید گذر زمان بعضی چیزها رو درست کنه .

+ هر چی تو زندگی جلوتر میرم بیشتر به این نتیجه می رسم که برنامه ریزی با شرایط های پیش بینی نشده ی زندگی , کار احمقانه و بی نتیجه ایه . اینو زیاد تو وب دوستان هم می بینم , خیلی هاشون تلاش کردن تابه نتیجه ای برسن و زمان براشون خیلی مهم بوده  بعد با یه قا/نون یا بخش نامه ی جدید تلاششون بی نتیجه مونده :( 

همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...