یادم باشه: هیس !

ساخت وبلاگ
کتفم یه مدت خیلی اذیت بود 

امشب یکم ماساژ داد بهتر شد . 

همه چی خوب بود . 

تااین که میخواستم بیام دیدم یه مریض خانم حساس هست گفتم بذار کار مرحله اخرشو خودم انجام بدم این حساسه . رفتم دیدم مریض نیاز به تعویض لباس داره اومدم بیام بیرون دیدم دم راه بود میخواست بیاد دستمو گرفتم جلوش که نرو مریض حساسه !

وای که چه قیامتی به پا کرد سر این جمله . که چرا جلوی مریض منو هل دادی !! وقتی تو که این جایی میگی مریض حساسه نیا تو  اون مریض چه فکری راجع به من می کنه !! 

یعنی یه جوری ناراحت وو عصبانی شد که من نمی شناختمش !!! انگار نه انگار که همون ادم پنج دقیقه قبل باشه , . خیلی ناراحت شدم از رفتارش . اروم گفتم شما راست میگی رفتار من بد بود ببخشید !بازم ادامه داد تو که منو میشناسی اینو میگی اون ادمی که(یه لفظ دیگه به کار برد) منو بار اوله می بینه چه فکری می کنه ! 

من به نظر خودم اروم گفتم ! نمیدونم چی باعث شد یهو انقدر زیر و رو شه 

خیلی دلم گرفت کل لحظه های خوب زیر و رو شد :( 

تو دلم گفتم چرا من باید به خاطر یه غریبه یه ادم که قد چشمام دوستش دارم رو ناراحت کنم ؟ الان که فکر می کنم می بینم قبلا هم این رفتار ازم سر زده . 

به جهنم که یکی حساسیت بیش از حد داره . چرا من خودمو ادم بده ی داستان می کنم که یه غریبه ناراحت نشه ؟ چرا من یه نفر که طاقت ناراحتی یا عصبانیتش رو ندارم رو ناراحت می کنم واسه افکار بیمار یه عده ی دیگه ؟ چرا من انقدر خر و بی سیاستم ؟؟؟؟؟ چرا همیشه میشم واسطه ی گفت و گو ها و انتقال دهنده ی پیام ها ؟؟؟؟

 

ایا زمان عبرت گرفتن نیست ؟؟؟؟

همه ی تغییرات خوب زندگی من از این ناراحت و دلخور شدن ها شروع شده . 

سعی می کنم این ناراحتی رو از دید خوبی ببینم 

ولی انصافا خیلی حالم گرفته شد کلی خودمو فحش دادم که خاک بر سرت مالاک :/ 

یادم , باشه , دیگه هیچ وقت هیچ چیز رو انتقال ندم ...دیگه کاسه داغ تر از اش نشم , یادم , باشه به خاطر ادم های موقت زندگیم , ادم های دائم زندگیمو دلخور نکنم 

هر کس هر چی میخواد بگه خودش زبون داره :/

همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...
ما را در سایت همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 95 تاريخ : پنجشنبه 29 آذر 1397 ساعت: 6:07