شنبه ی خونین!

ساخت وبلاگ
22 دی (شنبه)

اول روز حالمو می پرسه , گونه ام رو می بوسه و یه روز و هفته ی خوب برام ارزو می کنه . تشکر می کنم ازشِ 

20 _25 دقیقه. زودتر میام . یکم کارا جلو میفته . تا 4_ 5 عصر قابل تحمله اما ساعت 6 اونجا منفجر میشه!!! یک ساعت معطلی واسه هر مریض :/ 

یک ربع به 8 همکار شب میگه اوضاع بیرون چطوره چند نفرن ؟ میگم انقدر زیاد که من میتونم بشینم گریه کنم !! میگه بی خیال . میدونم مشکلات رو از زوایه ای که من می بینم نمی بینه ,دختر طلبکار و شاخ و شونه کِشکه مادرشو میاره و از 48 دقیقه صحبت می کنه . 

 

8:45 میگه زحمت اینم بکش بعدد برو ,با تعجب میگم زحمت چیو ؟ نگاه به مرد پاپرانتزی تعمیر موتور میفته . پوکر فیس میشم ,پتانسیل جیغ دارم ولی صبوری مریض حال منو کنترل می کنه. 

اخر سر انگار نه انگار ساعت 9 ئه خیلس ریلکس و با ارامش تو دفترشه . لنگار نه انگار که ما داشتیم وق (دغ!)می کردیم ! اخر سر هم گونه ام رو می بوسه خسته نباشید میگه .

من:/ 

همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...
ما را در سایت همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 110 تاريخ : سه شنبه 9 بهمن 1397 ساعت: 18:49