توی بد :)

ساخت وبلاگ
هفته ی پیش رو شنبه و دوشنبه که تعطیلی رسمی هست , یک شنبه هم درر کمال تعجب(!) ما تعطیل هستیم . 

و خب سه شنبه و چهارشنبه و پنج شنبه هم که من مرخصی گرفتم . در نتیجه طولانی ترین زمانی میشه که ما همدیگه رو نمی بینیم .

امروز (18بهمن = پنج شنبه) ازش پرسیدم بهش گفتم خیلی پسر بدیه؟! در ادامه ازش پرسیدم که تا حالا بهش گفتم که اصلادوستش ندارم ؟! این مکالمات در شرایطی بود که من بهترین جای ممکن بودم . 

+ اوایل این هفته بودکه با خانم حساس و شوهر بیمه ای بحثم شد و در کمال تعجب گریش گرفت !!! برعکس شوهرش خیلی محترم و مهربون بوددلم نیومد این جوری بره از دلش دراوردم و اشتی کردم !!! شبش یه اشاره ای به ماجرا کردم که شوهر خانم فلانی واسم مشکل ایجاد کرده رییس گقت چرا چیزی بهش نگفتم و وایسم که براش تعریف کنم چی شده . شب شلوغی بود . منم خیلی دلگیر بودم و بیشترش هم به تغییرات کوفتی هورمونی مربوط میشد . نتونستم بیشتر بمونم و یه نامه واسه رییش نوشتم و توضیح دادم چی شده . فرداش که اومدم با یه لحن مهربون طور ازم دلجویی کرد و این که خب بی اطلاعه چی شده و باید بهش بگم و اون نمیدونه چی شده و چیکار باید بکنه . بهم گفت یه بار بهش گفتم گاهی فکر مس کنه یه چیزی رو بهم گفته ولی فثط تو فکرش بوده و منم الان همین طور شدم فکر کردم میدونه ماجرا چیه در حالی که بی اطلاع بوده . 

بغض کرده بودم . تن صدام عوض شده بود . گفتم گاهی یه رفتارایی می بینم از ادم ها  که پشیمون میشم از این جا بودنم . یه قطره اشک از گوشه ی پلک چپم سُرید(سر خوزد!) و یه قطره ی دیگه . با همون لحن مهریون گفت ما ادم ها که نباید به خاطر حرف دیگران ناراحت بشیم . من اگر فحش بدم شخصیت خودمو نشون میدم نه اینکه طرف مقابلم بد باشه . تو همین حین اقای دروازه بان بعداز چند هفته اومد . تو فاصله 15_ 20 متری ما !دیدنش با اون لبخند مثل همیشه پرانرژی و خاص روزمو قشنگ کرد :) 

همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...
ما را در سایت همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 99 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 4:35