آیا این اپیزود ادامه داره ؟!

ساخت وبلاگ

به تاریخ 20 مهر 98 _ ساعت 20:37

پایان فصل اول 

امشب ُ تا صبح خواهم گریست .... 

حکایت فصل اول ما, حکایت به دنیا اومدن نوزادها بود . میگن نوزاد ها وقتی به دنیا میان به این دلیل گریه میکنن که نمیخواستن به این دنیا وارد شن و به خواست خودشون نیومدن . وقتی ادم ها موقع مرگشون میرسه به این دلیل اشک می ریزن که نمیخوان از دنیا برن .... حالا حکایت فصل اول ما هم همین بود . 

به یه دنیا حس خوب و بد تلخ و شیرین و ... خداحافظ گفتم . 

یه چیزی رو دلم سنگینی می کنه . سخت نفس می کشم انگار چیزی تو گلوم گیر کرده . 

کاش همه کسایی که میخوان جایی رو ترک کنن همین حس من رو داشته باشن . ابن نشون مبده کفه تراروی حس های خوب و خاطره های خوب و شیرین  خیلی سنگین تر از خاطرات بد ِ . 

خداحافظ خانم دوچرخه سوار شکلات دوست _ خداحافظ اقای خرمایی مغرور_خداحافظ خانم عجول که لپتو امذوز کشیدم _خداحافظ خانم سرزبون مسن که سذ شبفت هات دعوا فود از بس دوست داشتنی بودی _ خداحافظ عروسی که مظلوم بودی _ خداحافظ اقای مهربان و عمه ی دوست داشتنی تز ار خودت _ خداحافظ سادات خانوم با دست تکون دادن مهربونت _ خداحافظ خانم عجول با موهای فرفری _ خداحافظ پسر مظلوم که هر چقدر شب ها می نشستی صدات در نمیومد _ خداحافظ خانم تپلی پفک دوست _ خداحافظ تنها خانمی که ماجرارو مطمئن می دونستی و گفتی چرا دیگه نمیای _ خداحافط اقای المپیک کار تپلوی مهربون _ خداحافظ همگی . 

 

پایان فکرها و عزاداری ها و سبک سنگین کردن ها ....

پایان فصل اول _ کسی نمیدونه این داستان ادامه داره یا نه ؟ 

مالاکیت _پاییز 98 

 

همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...
ما را در سایت همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 105 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:48