نمیشد عزیز دلم نباشی؟!

ساخت وبلاگ

دلم یه دنیا گرفته 

امروز صبح رفتم جای جدید 

بعد رفتم سر کار.حدودا 7_8 دقیقه دیر رسیدم سر کار

شب قبل در حد 3 ساعت خوابیده بودم .صبح تا ظهر مشکلی نداشتم اما عصر که رفتم سر کار فکر کنم افت فشار شدید پیداکردم گیج میزدم جوری که بقیه هم متوجهش شدن ...

یه بار هم یه چیزی بهم تذکر داد مظلوم گفتم به کسی که گرسنشه و سرگیجه داره و پاش تاول زده (انگشتم!) ین حرفا رو میزنه ؟!

الان که دارم تایپ می کنم اشکام بند نمیاد .

اخر سر تو بغلش زدم زیر گریه . اولش متوجه نشد یکم که گذشت دیگه درست نمیتونستم نفس بکشم به هق هق افتادم . هاج و واج نگاهم می کرد می گفت چی شدی یهو ؟ گفتم دلم گرفته .دلم گرفته بود ؟ اره داشت از غصه می ترکید . میدونه اینجور موقع هانمیتونم حرف بزنم بازم ازم پرسید دوست داری صحبت کنیم ؟ گفتم اول به کاراتون برسید. چند بار رفت و اومد هی با نگراانی نگام کرد دوباره رفت و اومد .اخرش دلش طاقت نیاورد گفت تو که بهتر نشدی گفتم تا صبح هم صبر کنم بند نمیاد .گفت اخی .اگر مشکی داری که کاری از دست من برمیاد بگو .

یه حالت مزخرفی هم دارم وقتی گریم بگیره به هیچ عنوان بند نمیاد ضمن این که چشمام و بینی ام وحشتاک سرخ و متورم میشن ....

 

ای خدا ....بازم شکرت 

نه پای رفتن دارم نه توان موندن 

یه دل خون واسم مونده .....

سخته درد و درمان یکی باشه 

ماه اولی که اومدم اشک می ریختم .... حالا هم که میخوام برم اشک می ریزم . هنوز چیزی نگفتم به هیچ کدوم از دو طرف . میدونم اوج نوسان احساسیه زمان مناسبی واسه تصمیمگیری هام نیست.

خدایا به دلم ارامش بده ....

خدایا به دلم ارامش بده 

خدایا به دلم ارامش بده کمک کن تصمیم درستی بگیرم

همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...
ما را در سایت همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 88 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 2:48