این داستان : به اندازه ی حقوقت کار کن و انرژی بذار !

ساخت وبلاگ

آدم ها هر شغلی که داشته باشن کارفرما باشن یا کارگر, با ارباب رجوع ارتباط داشته باشن یاهمکار , خییییلی راحت می تونن دلسوز باشن یا کم بذارن تو کارشون ودر حد رفع تکلیف کار کنن .

یکی از خط های رفت و امدم یه خط اتوبوس هست که هر 15_20 دقیقه یکبار اتوبوس میاد(یعنی دیر به دیر!) . چون این خط اتوبوس دیر به دیر میاد خیلی وقت ها دیدم مسافر هایی که 100_200 متری اتوبوی هستند می دَوَند بلکه به اتوبوس برسن.اکثر اتوبوس ها هم بی توجه به این مساله گاز میدن میرن ! چند وقت قبل که سوار خط یکی از اتوبوس های این خط شدم دیدم راننده وقتی میخواد از هر ایستگاه خارج شه اینه ها رو چک می کنه اگر کسی در حال تلاش واسه این اتوبوس هست می ایسته تا اون شخص سوار شه . بگم چقدر دعا کردم این ادم رو ؟؟؟؟؟

یاد سال کنکورم افتادم . ازمونم رو داده بودم می خواستم سوار اتوبوس شم بیام . اون مسیر هم کم اتوبوس بود دیدم اتوبوس داره میاد کللللللی دویدم تا به اتوبوس برسم. دقیقا 30 سانتی در اتوبوس رسیدم راننده در رو بست رفت من موندم هاج و واج!!!! انقدر اون روز ناراحت شدم که حد نداشت .... اون روز که روز تعطیل هم بود حدود40-30 دقیقه تو سرما منتظر موندم تا اتوبوس بعدی اومد... 

 

میخوام بگم وجدان و دقت و دلسوزی تو هر کاری میتونه باشه .... خیلی وقت ها ادم ها بیشتر از کار خوب و بدی گه در حقشون کردیم حس خودشون به ماجرا رو تو ذهنشون تازه نگه میدارن و تشدیدش می کنن .

بارها به خودم قول دادم به مریض ها  هیچ چیز رو توضیح ندم و فقط کاری که وظیفم هست روانجام بدم اما بازم هر روز و هر روز ادم هایی رو می بینم که زمان زیادی تو بی اطلاعی خودشون دست و پا میزنن و بابت این قضیه واسه خودشون و همکارام و خودم مشکل ایجاد میکنن و باز میرم به سمتی که واسه طرف مقابل کلی وقت بذارم . 

به خانمی که و به روم بود و داشت شکایت همکارم روبه من می کرد نگاه کردم . با این که فامیلی همکارم رو به زبون نیاورد و اصلا فامیلی اش رو نمیدونست اما با مشخصاتب که داد دقیق فهمیدم منظورش کیه . همکارم رو خوب میشناختم , ادمی دل گنده که همیشه همه ی ما از نسنجیده بودن حرف هاش و کاراش و حواس پرتی هاش شاکی بودیم . اما این بار واقعا مشکل از بی اطلاعی مریض از مکانیسم درمان بود و وسواس فکری شدیدش .

بماند که مریض رو توجیه کردم و کلی توضیح براش دادم و  وقتی مطمئن شدم قانع شده دعواش کردم که خیلی زشته کوتاهی کردن خودش رو  پای همکار من بنویسه و چوغولی کسی رو پیش من بکنه .

میدونم مشکل مریض مون چی بود . همکارم کارش رو درست انجام داده بود اما چیزی که مریض می خواست این بود که دقیقا حس کنه طرف مقابلش حواسش به کارا هست داره با جون و دل به وظیفش عمل می کنه نه از سر رفع تکلیف . 

تمام تلاشم رو تو زندگیم کردم یه شخصیت " مهرطلب " نباشم , دقیقا اعتقادم بر اینه اونایی که معتقدن مهرطلبی بیماری هست , درست میگن !! اما با این حال گاهی بازم به سمت این شبه بیماری میل می کنه روحیاتم . هر روز که میرم سر کار به خودم میگم مالاکیت هیس ! حتی اگر من معمولی تر کار کنم و به کمال طلبیم تو زندگی فکر کنم هم واسه خودم بهتره هم همکارام ! هر چی من کیفیت کارم معمولی تر باشه کاستی کار اونا کمتر به چشم میاد و کمتر شاکی میشن خودمم کمتر انرژی مصرف می کنم . 

من میخوام از لحاظ رفتاری چه مدل ادمی باشم ؟؟؟ اون پزشکی که وقتی رفتم پیشش سرما خورده بودم نذاشت حرف بزنم و دارو نوشت ؟ میخوام مثل اون دندونپزشکی باشم که همیشه با حوصله و ارامش بذام کار انجام میداد و توضیح مختصر ومفید هم میداد ؟ میخوام مثل اون دندونپزشکی باشم که بیکار بود و خرج عکس دندون هم رودست من گذاشت اما با این که میتونست خیییلی راحت کار دندونمو انجام بده انجام نداد حتی نذاشت بخوابم رو یونیت دندونم رو معاینه کنه؟میخوام مثل راننده اسنپی باشم که از بدو سوار شدنم یه ریز حرف زدووقتی پیاده شدم گفتم اخیش از دستش راحت شدم . میخوام مثل راننده ای باشم که از اول تا اخر بددهنی کرد ؟ میخوام مثل همکار شب باشم که هیچ وقت به کسی محبت نمی کرد اما هیچ وقت هیچ وقت به هیچ کس بی احترامی نکرد . میخوتم مثل رییس اسبق باشم که همیشه بیش از حد واسه همه مایه میذاشت و با یه ناسپاسی کوچیک از دیگران ناراحت میشد ؟؟؟؟ من میخوام چه مدلی باشم ؟؟؟

دقیقا میدونم میخوام چی مدلی باشم اما خواستنم با روحیه ام متفاوته. ادم ها نمیتونن به این راحتی از ذاتشون فرار کنن . وقتی چیزی رو میخوام که خلاف طبیعتم هست باید خیلی با خودم بجنگم ...

دوست دارم ادمی باشم که نه کسی محبت می کنه نه به بی احترامی اما ذاتم چیز دیگه ای .... میدونم این سه ساله خیلی تونستم خود واقعیم رو به خود خواستنیم تبدیل کنم و حداقل 60 درصد موفق بودم اما این واسه من کمه ...

از فردا می شمارم مقدار موفقیتم رو ....

پی نوشت : خیلی وقت ها ادم هایی سر راهم قرار میگیرن که ناخواسته خود واقعیم میشم مثل خانم متین مثلخانم اواز خوان مثل خانم معرف رویان .... کسایی باید هر از گاهی تو این همه دو رویی و دود و خودخواهی باشن و بهمون بفهمونن هنوز وجدان هست , هنوز مهربونی هست هنوز خیلی چیزها هست که ما رو کنار زنده نگه داشتن , سرزنده و شاداب نگه داره  ....

همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...
ما را در سایت همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 123 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 16:30