من از همون اول هم خیلی صریح و زیرِ بارِ حرف زور نرو بودم :))

ساخت وبلاگ
1_ایکس بزرگ میگه از همون اول هم سوپ نمیخوردی , هر کاری می کردم فایده نداست ,به زور قاشق سوپ رو میذاشتم دهنت و تا قاشق خالی رو بیرون میاوردم سریع محتویات دهنت رو بازبونت خارج می کردی بیرون و هیچ جوره کوتاه نمیومدی قورتش بدی . 

هنوزم که هنوزه کاری که باب میلم نباشه و تحمیل محیطی باشه , ابدا نمی پذیرم . نه به این معنی که هر کاری که انجام میدم ,کار مورد علاقمه , نه!یه وقت در راستای اهدافمون مسیری هست که باب میلمون نیست , این جا چون هدف رو خودم تعیین کردم مسیرش وسختیش هر چی باشه می پذیرم ولی این که کلا سر و ته یه مساله بوی تحمیل بده .... 

2_ ماجرا مربوط به 6_7 سالگیمه ,خودم یادم نمیااد ولی خواهر ایکس بزرگ تعریف می کنه که یه بار یکی از اقوام فوت شده بودن ما رفته بودیم یه شهر دیگه برای مراسم و ظاهرا مراسم تویکی دو تا خونه برگزار میشده که همسایه ی اشنای ما بودن , خواهر ایکس بزرگ نیاز شدید به wc داشته و روش نمیشده بره  و به این هوا دست منو میگیره میبره سمت خانم همسایه میگه ببخشیدبچه میخواد بره دستشویی , کدوم طرفه ؟ من بلند برمیگیردم میگم خاله چرا دروغ میگی ؟!من نمیخواستم برم که ,خودت میخواستی بری !!! :)))) و همیشه تعریف کردن این خاطره میگن اون روز آب شدم از خجالت :))

بله بله , من از همون زمان (که یادم نمیاد!) نمیتونستم رفتار ادم هایی روبپذیرم که دیگران رو بهانه میکنن واسه انجام کارهاشون !! 

همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...
ما را در سایت همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 96 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 12:04