هنوزم که هنوزه کاری که باب میلم نباشه و تحمیل محیطی باشه , ابدا نمی پذیرم . نه به این معنی که هر کاری که انجام میدم ,کار مورد علاقمه , نه!یه وقت در راستای اهدافمون مسیری هست که باب میلمون نیست , این جا چون هدف رو خودم تعیین کردم مسیرش وسختیش هر چی باشه می پذیرم ولی این که کلا سر و ته یه مساله بوی تحمیل بده ....
2_ ماجرا مربوط به 6_7 سالگیمه ,خودم یادم نمیااد ولی خواهر ایکس بزرگ تعریف می کنه که یه بار یکی از اقوام فوت شده بودن ما رفته بودیم یه شهر دیگه برای مراسم و ظاهرا مراسم تویکی دو تا خونه برگزار میشده که همسایه ی اشنای ما بودن , خواهر ایکس بزرگ نیاز شدید به wc داشته و روش نمیشده بره و به این هوا دست منو میگیره میبره سمت خانم همسایه میگه ببخشیدبچه میخواد بره دستشویی , کدوم طرفه ؟ من بلند برمیگیردم میگم خاله چرا دروغ میگی ؟!من نمیخواستم برم که ,خودت میخواستی بری !!! :)))) و همیشه تعریف کردن این خاطره میگن اون روز آب شدم از خجالت :))
بله بله , من از همون زمان (که یادم نمیاد!) نمیتونستم رفتار ادم هایی روبپذیرم که دیگران رو بهانه میکنن واسه انجام کارهاشون !!
همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 96