وگرنه یکی از همین روزا که می دیدمش می پریدم نشگونش می گرفتم (دست چپش رو) و.... (هیچی همین نشگون کافیه!)
بعد هم با سرعت نور فرار می کردم و از اون طرفا دیگه هیچ وقت آفتابی نمیشدم
همیشه اون شکلی که به نظر می رسه ٬ نیست...برچسب : نویسنده : 6malakitia بازدید : 96